مرغ جانرا هر دو عالم آشياني بيش نيست

شاعر : خواجوي کرماني

حاصلم زين قرص زرين نيم ناني بيش نيستمرغ جانرا هر دو عالم آشياني بيش نيست
وصل جانان ورنه جنت بوستاني بيش نيستاز نعيم روضه‌ي رضوان غرض داني که چيست
باز مي‌گويم سري بر آستاني بيش نيستگفتم از خاک درش سر بر ندارم بنده‌وار
کز وجودم اينکه مي‌بيني نشاني بيش نيستآنچنان در عالم وحدت نشان گم کرده‌ام
کاسمان از آتش آهم دخاني بيش نيستچند گويم هر نفس کاهم ز گردون درگذشت
وز لبش کام روانم نارداني بيش نيستدر غمش چون دانه‌ي نارست آب چشم من
گر چه خونخوارست آخر ناتواني بيش نيستگفتمش چشمت بمستي خون جانم ريخت گفت
کانچه در دستست حالي نيم جاني بيش نيستگر بجان قانع شود در پايش افشانم روان
زانکه از دور زمان فرصت زماني بيش نيستيک زمان خواجو حضور دوستان فرصت شمار