لطافت دهنش در بيان نمي‌گنجد

شاعر : خواجوي کرماني

حلاوت سخنش در زبان نمي‌گنجدلطافت دهنش در بيان نمي‌گنجد
ز من مپرس که آن در بيان نمي‌گنجدمعاني که مصور شود ز صورت دوست
که تيرقامت اودر کمان نمي گنجداز آن چو کلک ز شستم بجست و گوشه گرفت
اگر چه مجلس او در جهان نمي‌گنجدجهان پرست ز درديکشان مجلس او
شکوفه‌ئيست که در بوستان نمي‌گنجددرين چمن که منم بلبل خوش الحانش
که هيج با تو مرا در ميان نمي‌گنجدچو در کنار مني گو کمر برو ز ميان
ترا که هيچ سخن در دهان نمي‌گنجدچگونه نام من خسته بگذرد بزبان
اگر چه مهر تو در آسمان نمي‌گنجدچو آسمان دل از مهر تست سرگردان
چه گوهريست که در بحر و کان نمي‌گنجدندانم آنکه ز چشمت نمي‌رود خواجو