کسي کو دل بر جانان ندارد

شاعر : خواجوي کرماني

دلي دارد وليکن جان نداردکسي کو دل بر جانان ندارد
سري دارد سر و سامان نداردهر آنکو با سر زلف سياهش
که دريا نيست کان پايان نداردز غرقاب غمش کي جان توان برد
ز چندين دل غمي چندان نداردبهر موئي دلي دارد وليکن
وليکن چون بديدم آن نداردقمر گفتم چو رويش دلفروزست
گلي در روضه‌ي رضوان نداردنسيم باغ جنت چون عذارش
خرامان سرو در بستان نداردچو قدش باغبان گر راست خواهي
شکنج زلف مشک افشان نداردترا با مه کنم نسبت ولي ماه
که درد عاشقي درمان نداردچه درمان خواجو ار در درد ميري