دلا سود عالم زياني نيرزد

شاعر : خواجوي کرماني

هماي سپهر استخواني نيرزددلا سود عالم زياني نيرزد
براهل معني بناني نيرزدبرين خوان هر روزه اين قرص زرين
به نوباوه‌ي بوستاني نيرزدچو فانيست گلدسته‌ي باغ گيتي
بدرد دل دودماني نيرزدچراغي کزو شمع مجلس فروزد
به آمد شد ترجماني نيرزدزبان درکش از کار عالم که عالم
که اين خاکدان آشياني نيرزدبقاف بقا آشيان کن چو عنقا
که بي ما زمانه زماني نيرزدزماني بيا تا دمي خوش برآريم
که شمع خرد شمعداني نيرزدبرافروز شمع دل از آتش عشق
چه ياري بود کو بجاني نيرزدچو خواجو گر اهل دلي جان برافشان