اين ترک زنگاري کمان از خيل خاقان مي‌رسد

شاعر : خواجوي کرماني

وين مرغ فردوس آشيان از باغ رضوان مي‌رسداين ترک زنگاري کمان از خيل خاقان مي‌رسد
فرهاد شورانگيز را شيرين بمهمان مي‌رسدمجنون صاحب درد را ليلي عيادت مي‌کند
وين لحظه گوئي بنده را تشريف سلطان مي‌رسدامروز ديگر ذره را خور مهرباني مي‌کند
جان عزيز من مگر ديگر به کنعان مي‌رسدآيد سوي بين الحزن از مصر بوي پيرهن
جان مژدگاني مي‌دهد دل را که جانان مي‌رسددل مي‌دهد جان را خبر کارام جان مي‌پرسدت
گوئي که بلقيس از سبا سوي سليمان مي‌رسدمرغان نگر باز از هوا مانند بلبل در نوا
با احتشام قيصري از حضرت خان مي‌رسدشاه بتان بربري نوئين ملک دلبري
بنواز راه خار کن چون گل ببستان مي‌رسداي بلبل گلبانگ زن خاموش منشين در چمن
گوئي ز کرمان قاصدي سوي سپاهان مي‌رودخواجو که مي‌آيد که جان قربان راهش مي‌شود