مراد بين که به پيش مريد باز آمد

شاعر : خواجوي کرماني

بشد چو جوهر فرد و فريد باز آمدمراد بين که به پيش مريد باز آمد
بفال سعد برفت و سعيد باز آمدسعادتيست که آنکس که سعد اکبر ماست
چو يار ما ز دياري بعيد باز آمدبعيد نبود اگر جان ما شود قربان
که رفت روزه و هنگام عيد باز آمدبگوي نوبت نوروز و ساز عيد بساز
قدح گرفت و ز وعد وعيد باز آمدبگير جامه و جامم بده که واعظ شهر
بکوي ميکده رفت و سديد باز آمدبيار باده که هر کو بشد ز راه سداد
که از تتبع ديو مريد باز آمدفلک نگين سليمان بدست آنکس داد
که شد بملک مراد و مريد باز آمدجهان مثال ارادت بنام آنکس خواند
عبادتي که بکار عبيد باز آمدبجز مطاوعت و انقياد سلطان نيست
بشد بعزم غزا و شهيد باز آمدکسيکه در صف عشق آمد و شهادت يافت
ذميم رفت وليکن حميد باز آمدز کوي محمدت انکس که خيمه بيرون زد
که از نشيمن کثرت وحيد باز آمدشد آشيانه وحدت مقام شهبازي
عبور کرد ز شد و رشيد باز آمدکسي که مرشد ارباب شوق شد خواجو