که مي‌رود که پيامم به شهريار رساند

شاعر : خواجوي کرماني

حديث بنده‌ي مخلص بشهريار رساندکه مي‌رود که پيامم به شهريار رساند
بدان عقيق گهر پوش آبدار رسانددرود ديده‌ي گوهر نثار لعل فشانم
بدان دو نرگس ميگون پرخمار رسانددعا و خدمت ميخوارگان بوقت صبوحي
که حال بلبل بيدل بنوبهار رساندز راه لطف بجز باد نوبهار که باشد
کسي که نامه رساند بروزگار رسانداگر بنامه غم روزگار باز نمايم
ببوي آنکه چو بادش بدان ديار رساندهوا گرفتم و جانرا بدست آه سپردم
بيک نفس بسر کوي آن نگار رساندتنم ز ضعف چنان شد که بادش ار بربايد
گمان مبر که ز خاکم بجز غبار رساندولي بمنزل ياران نسيم باد بهاران
بکوي يار کند منزل و بيار رساندمگر بريد صبا اشتياق نامه‌ي خواجو