رنج ما برديم و گنج ارباب دولت برده‌اند

شاعر : خواجوي کرماني

خار ما خورديم و ايشان گل بدست آورده‌اندرنج ما برديم و گنج ارباب دولت برده‌اند
رخت ما پيش از نزول ما بمنزل برده‌اندگر حرامي در رسد با ما چه خواهد کرد از آنکه
از براي آنکه آب زندگاني خورده‌اندمي پرستان محبت را ز غم انديشه نيست
عارفانش از حساب عاقلان نشمرده‌اندهر که در عشق پريرويان نيامد در شمار
ما نيازرديم و بدگويان ز ما آزرده‌اندبا وجود آنکه بد گفتند و نيک انگاشتيم
ما برون افتاده ويشان همچنان در پرده‌اندگلعذاران بين که کل پرده بر ما مي‌درند
زان نمي‌سوزند از آه گرم ما کافسرده‌اندباد پيمايان که آگه نيستند از سوز عشق
ز آتش دل سر فدا کردند و پاي افشرده‌اندزنده دل قومي که پيش تيغ عشقت شمع‌وار
نيک نام آنها که ترک نيک نامي‌کرده‌اندچون ببدنامي برآمد نام خواجو در جهان