ياد باد آن شب که در مجلس خروش چنگ بود

شاعر : خواجوي کرماني

مطربانرا عود بر ساز و دف اندر چنگ بودياد باد آن شب که در مجلس خروش چنگ بود
وانکه او بر خفتگان گلبانک مي‌زد چنگ بودشاهدان در رقص بودند و حريفان در سماع
مشرب آتش عذاران آب آتش رنگ بوددستگير خستگان جام مي گلرنگ شد
چشم عقلم بر جمال گلرخان شنگ بودگوش جانم بر سماع بلبلان صبح خيز
صيقل آئينه‌ي جانم مي چون زنگ بودگر چه صيقل مي‌برد آثار زنگ از آينه
باغ پر گلچهر گشت و کاخ پر اورنگ بودآنزمان کانماه رخشان خورآئين رخ نمود
گوئيان در شهر دلهاي پريشان تنگ بودبرمن بيدل نبخشود و دلم را صيد کرد
يا دل آن خسرو خوبان خلخ سنگ بودپيش شيرين قصه‌ي فرهاد مسکين کس نگفت
ليکن آن گلروي را از نام خواجو ننگ بودمطربان از گفته‌ي خواجو سرودي مي‌زدند