هر کو نظر کند بتو صاحب‌نظر شود

شاعر : خواجوي کرماني

وانکش خبر شود ز غمت بيخبر شودهر کو نظر کند بتو صاحب‌نظر شود
هر چند بيشتر شکند تيزتر شودچون آبگينه اين دل مجروح نازکم
گر زانکه دست من بميانت کمر شودبگشا کمر که جامه‌ي جانرا قبا کنم
از سيم اشک کار رخم همچو زر شودمنعم مکن ز گريه که در آتش فراق
هر لحظه خون روان کند و نامه تر شوداز دست ديده نامه نيارم نوشت از آنک
با شير در دل آمد و با جان بدر شودکي برکنم دل از رخ جانان که مهر او
بي او گمان مبر که زماني بسرشودبي سر به سر شود من دلخسته را وليک
اين شام صبح گردد و اين شب سحر شوداي دل صبور باش و مخور غم که عاقبت
ساير ببال همت و طائر بپر شودخواجو ز عشق روي مگردان که در هوا