مسيح وقتي ازين خسته دم دريغ مدار

شاعر : خواجوي کرماني

ز پا در آمدم از من قدم دريغ مدارمسيح وقتي ازين خسته دم دريغ مدار
تفقدي بزبان قلم دريغ مدارورم قدم بعيادت نمينهي باري
از اين مقيد دام ندم دريغ مداربساز با من دم بسته و کليد نجات
ازين شکسته‌ي دلخسته هم دريغ مداراگر دريغ نداري نظر ز خسته دلان
ز ما سعادت وصل حرم دريغ مداربه عزم کعبه‌ي قربت چو بسته‌ايم احرام
ز تشنگان بيابان غم دريغ مداربشادماني ارت دست مي‌دهد آبي
ز ساکنان مقام عدم دريغ مدارنواي پرده‌سرايان بزمگاه وجود
ز بستگان ارادت الم دريغ مداراگر شفا نفرستي بخستگان فراق
ازو شمامه‌ي باغ کرم دريغ مدارچو عندليب گلستان فقر شد خواجو