مرا زمانه ز بي مهري از تو دور افکند

شاعر : خواجوي کرماني

زهي زمانه‌ي بد مهر و چرخ کژ رفتارمرا زمانه ز بي مهري از تو دور افکند
کنون بزاري زارم قرين ناله‌ي زارنبودمي نفسي بي نواي نغمه‌ي زير
نه محرمي که بگويم غمت مگر ديوارنه همدمي که برآرم دمي مگر ناله
شود چو زلف سياه تو روز من شب تارشبي که روز کنم بيتو از پريشاني
بب ديده بشويد سياهي از طومارفراق نامه خواجو کسي که برخواند
نيازمندي من عرضه ده بحضرت يارايا صبا گرت افتد بکوي دوست گذار
سلام من برسان و پيام من بگزارببوس خاک درش وانگه ار مجال بود
نگار لاله رخ سرو قد سيم عذاربگو که ايمه نامهربان مهر گسل
بيادگار من خسته دل نگه مي‌داردل شکسته که در زلف سرکشت بستم