معلوم نگردد سخن عشق بتقرير

شاعر : خواجوي کرماني

کايات مودت نبود قابل تفسيرمعلوم نگردد سخن عشق بتقرير
در فصل بهاران بجز از ناله شبگيرمرغان چمن را به سحر همنفسي نيست
زيندست چو از پاي فتاديم چه تدبيرزينگونه چو از درد بمرديم چه درمان
گر زانکه بزنجير مقيد کندم پيرکوته نکنم دست دل از زلف جوانان
کان سنبل شوريده کند پيش تو تقريراحوال پريشاني من موي به مو بين
اسرار غم هجر تو در طي طواميرچون شرح دهم غصه‌ي دوري که نگنجد
هر دم که کنم نسخه‌ي سوداي تو تحريراز چشم قلم خون بچکد بر رخ دفتر
ليکن نکند در دل سنگين تو تاثيردر سنگ اثر مي‌کند آه دل مظلوم
تا خود چه برآيد ز پس پرده‌ي تقديراز پرده‌ي تدبير برون آي چو خواجو