گلزار جنتست رخ حور پيکرش

شاعر : خواجوي کرماني

و آرامگاه روح لب روح پرورشگلزار جنتست رخ حور پيکرش
آزاد کرده‌ي قد همچون صنوبرشسرو سهي که در چمن آزاديش کنند
و آب حيات قطره‌ئي از حوض کوثرشباد بهار نکهتي از شاخ سنبلش
عنبر شمامه‌ئي ز دو زلف معنبرششکر حکايتي ز دو لعل شکر وشش
زنار بسته عقل ز هندوي کافرشتاراج گشته صبر ز جادوي دلکشش
وجهي نوشته بر ورق روي چون خورشخطي ز مشک سوده در اثبات دلبري
قفلي زمردين زده بر درج گوهرشياني مگر که خازن سلطان نيکوئي
معلوم مي‌شود که چه سوداست در سرشزانرو که زلف سرزده سر بر خطش نهاد
کز درد عشق غرقه‌ي خونست دفترشگر خون چکد ز گفته‌ي خواجو عجب مدار