ترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش

شاعر : خواجوي کرماني

بت خورشيد بناگوش و مه دردي نوشترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش
ابرويش حاجب و هندوي سياهش چاوشغمزه‌اش قرچي و ياقوت خموشش جاندار
للاش بنده‌ي آن حقه‌ي ياقوت خموشعنبرش خادم آن سنبل هندوي دراز
عنبرش غاليه بوي و قمرش غاليه پوششبه‌اش غاليه آسا و شبش غاليه سا
حبشي کاکل عنبر شکنش مشک فروشمغلي قند ز چنبر صفتش قلب شکن
جام مي بر کف و مرغول مسلسل بر دوشگر نهاده کله از مستي و بگشوده قبا
کرده از گفته‌ي من لل لالا در گوشريخته ز آب دو چشمم مي گلگون در جام
بشکر خنده شکر ريخته از چشمه‌ي نوشبسته برکوه کمرکش کمر از مشکين موي
کاين بروي من مه روي پريچهره بنوشاز در خيمه برون آمد و ساغر پر کرد
لعل شکر شکنش بانگ برآورد که نوشچون بنوشيدم از آن باده‌ي نوشين قدحي
ترکتاز نظرت برد بيغما دل و هوشگفتم اي خسرو خوبان ختا خواجو را
برو اي بيهده گوي اين چه خروشست خموششحنه‌ي غمزه‌ي زوبين شکنش گفت که هي