طفل بود در نظر پير عشق

شاعر : خواجوي کرماني

هرکه نگردد سپر تير عشقطفل بود در نظر پير عشق
جان که بود شارح تفسير عشقدل چه بود مخزن اسرار شوق
کي شنود زمزمه‌ي زير عشقهر که ندارد خبري از سماع
مي‌شنوم نعره‌ي تکبير عشقدم بدم از گوشه‌ي ميدان جان
خون من سوخته با شير عشقدايه‌ي فطرت مگر آميختست
دام منه بر ره نخجير عشقتيغ مکش بر سر مقتول مهر
عين جنونست بتقرير عشقترک خرد گير که تدبيرعقل
پاي من و حلقه‌ي زنجير عشقدست من و سلسله‌ي زلف يار
از نظر تربيت پير عشقسالک مجذوب دلم در سلوک
فتنه بود خاصه بتعبير عشقنرگس جادوي تو ديدن بخواب
از چه ز خاصيت اکسير عشقآب زر از چهره‌ي خواجو برفت