اي سرو خرامنده‌ي بستان حقايق

شاعر : خواجوي کرماني

آزاد شو از سبزه‌ي اين سبز حدائقاي سرو خرامنده‌ي بستان حقايق
در گلشن ابداع توئي برگ شقائقبرگلبن ايجاد توئي غنچه‌ي خندان
تا چند شوي ساکن اين تيره مضائقمنزلگه انس تو سراپرده‌ي قدسست
حاصل نشود کام تو بي قطع علائقبيرون نرود راه تو بي‌ترک مقاصد
تا خيمه زني بر سر ميدان حقائقرخش امل از عرصه‌ي تقليد برون ران
در راه تو خرگاه و خيم چيست عوائقدر کوکبه‌ات خيل وحشم چيست مخائل
بايد که شوي قبله‌ي حاجات خلائقچون کعبه‌ي خلقت بوجود تو شرف يافت
برخسرو عقلست بصد مرتبه فائقآنکس که گداي در ميخانه‌ي عشقست
زيرا که بشبگير بود بلبله لائقخواجو بسحر سرمکش از مرغ صراحي