يا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول

شاعر : خواجوي کرماني

بلغ تحيتي و سلامي کما اقوليا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول
روزي گرت بکعبه‌ي قربت بود وصولاز تشنگان باديه‌ي هجر ياد کن
بينم شبي که کوکب فرقت کند افوليا رب چنين که اختر وصلت غروب کرد
ترسم که همچو من متعلق شود رسولخواهم که سوي يار فرستم خبر وليک
از بهرآنکه برسرآبش بود نزولاز چشم ما برون نزند خيمه ساربان
بازا کزين حيات مضيع شدم ملولعمري که بيتو مي‌گذرانند ضايعست
جان مي‌کنم فداي تو گر مي‌کني قبولدل مي‌نهم ببند تو گر مي‌بري اسير
فضلي که جز عقيله نباشد بود فضولگفتم کنم معاني عشق ترا بيان