برآمد بانگ مرغ و نوبت بام

شاعر : خواجوي کرماني

کنون وقت ميست و نوبت جامبرآمد بانگ مرغ و نوبت بام
بدست پختگان ده باده خامچو کار پختگان بي باده خامست
بگردان باده چون با دست ايامبهر ايامي اين عشرت دهد دست
که کس را بر نيايد زان دهان کاملبش خواهي بناکامي رضا ده
که برآتش نشايد کردن آراممن شوريده را معذور داريد
بود آرام دل وصل دلارامدلم کي در فراق آرام گيرد
ببوي دانه‌ئي افتاده در داممنم دور از تو همچون مرغ وحشي
نه از صبح آگهي دارم نه از شامز سرمستي برون از روي و مويت
که نبود عاشق شوريده را نامقلم در کش چو بيني نام خواجو