خوشا به مجلس شوريدگان درد آشام

شاعر : خواجوي کرماني

بياد لعل لبش نوش کرده جام مدامخوشا به مجلس شوريدگان درد آشام
که مرد پخته نگردد مگر ز باده خامچنين شنيده‌ام از مفتي مسائل عشق
بيار باده که چون باد مي‌رود ايامجفا و نکبت ايام چون ز حد بگذشت
چگونه شام بصبح آورند و صبح بشامخيال زلف و رخت گر معاونت نکند
دل شکسته چو جيم و قد خميده چو لاممرا ز لوح وجود اين دو حرف موجودست
که طلعت تو کدامست و آفتاب کداماگر ببام برآيي که فرق داند کرد
دمم بکام فرو رفت و برنيامد کامدمي ز وصل تو گفتم مگر به کام رسم
حرام باد مرا و را وصال بيت حرامبراه باديه هر کس که خون نکرد حلال
که ننگ باشد ار از عاشقان برآيد ناماگر بکنيت خواجو رسي قلم درکش