هردم آرد باد صبح از روضه‌ي رضوان پيام

شاعر : خواجوي کرماني

کاخر اي دلمردگان جز باده من يحيي العظامهردم آرد باد صبح از روضه‌ي رضوان پيام
خاصه اين ساعت که صحن باغ شد دارالسلامماه ساقي حور عين و جام صافي کوثرست
حيف باشد خون رز در جوش و ما زينگونه خامپختگان را خام و خامان را شراب پخته ده
نام نيکو پيش بدنامان بود ننگي تمامبر سر کوي خرابان از خرابي چاره نيست
زشت باشد دلق نيلي و شراب لعل فامگر مريد پير ديري خرقه خمري کن بمي
در دهان شير مي‌بايد شدن بر بوي کامکام دل خواهي برو گردن بناکامي بنه
ننگ باشد پيش عاشق هر که ياد آرد ز نامعار باشد نزد عارف هر که فخر آرد بزهد
لطف او عامست و عشق او نصيب خاص و عامآنکه در خلوتگه خاصش مجال عام نيست
باد بر دارالسلام از آدم خاکي سلامباد بر خاک عراق از ديده‌ي خواجو درود