ايدل ار خواهي به دولتخانه‌ي جانت برم

شاعر : خواجوي کرماني

ور حديث جان نگوئي پيش جانانت برمايدل ار خواهي به دولتخانه‌ي جانت برم
تا بپيروزي برين پيروزه ايوانت برمشمسه‌ي ايوان عقلي ماه برج عشق باش
پاي در نه تا به خلوتخانه‌ي خانت برمگر چنان داني که از راه خطا بگذشته‌ئي
دامن گل بايدت سوي گلستانت برمگوهر شهوار خواهي بر لب بحر آرمت
تا بگيرم دست و بر تخت سليمانت برماز کف ديو طبيعت باز گير انگشتري
هر چه فرمائي شوم تعليم و فرمانت برمنفس کافر کيش را گر بنده‌ي فرمان کني
دست گيرم بر سر گنجينه‌ي جانت برمدر گذر زين ارقم نه سر که گر دل خواهدت
از دل پر مهر بر ايوان کيوانت برمگر شوي با من چوآه صبحگاهي همنفس
مست و لايعقل درآ تا پيش رهبانت برمچون درين راه از در بتخانه مي‌يابي گشاد
از پي نزهت بصحن باغ رضوانت برمور جدا گردي ز خواجو با بهشتي پيکران