مدتي شد که درين شهر گرفتار توايم

شاعر : خواجوي کرماني

پاي بند گره طره طرار توايممدتي شد که درين شهر گرفتار توايم
که پريشان سر زلف سيه کار توايمکار ما را مکن آشفته و مفکن در پاي
زانکه ما مطرب بازاري بازار توايمطرب افزاي مقيمان درت زاري ماست
ترک ياري مکن اي يار که ما يار توايمگر کني قصد دل خسته‌ي ياران سهلست
هيچکس را غم ما نيست که غمخوار توايمتو بغم خوردن ما شادي و از دشمن دوست
پرده بگشاي که ما بلبل گلزار توايمآخر اي گلبن نو رسته بستان جمال
زانکه از عهد ازل باز طلبکار توايمتا ابد دست طلب باز نداريم از تو
مست آن نرگس مخمور دلازار توايمبده اي لعبت ساقي قدحي باده که ما
بر سر خاک بخواري که هوا دار توايمآب برآتش خواجو زن و ما را مگذار