گر شديم از کويت اي ترک ختا باز آمديم

شاعر : خواجوي کرماني

ور خطائي رفت از آن بازآ که ما باز آمديمگر شديم از کويت اي ترک ختا باز آمديم
ما بمهرت از ره صدق و صفا باز آمديمگر تو صادق نامدي در مهر ما مانند صبح
شاهبازي تيز پر گشتيم تا بازآمديمتيهوي بي بال و پر بوديم دور از آشيان
ما بعشق دام آن زلف دوتا باز آمديمگرچه کي باز آيد آن مرغي که بيرون شد ز دام
مرهمي نه چون باميد دوا باز آمديماي طبيب درد دلها اين دل مجروح را
زانکه با لعلت ز جام جانفزا باز آمديمبعد ازين گر باده در عالم نباشد گو مباش
چون گل و بلبل بصد برگ و نوا باز آمديمگر ز بستان بينوا رفتيم يک چندي کنون
مشک چين خوانديم و اکنون از خطا باز آمديمور خطائي رفت کان گيسوي عنبر بيز را
تا نپنداري که از باد هوا باز آمديمخاک کرمان باز خواجو را بدين جانب فکند