ما مست مي لعل روان پرور ياريم

شاعر : خواجوي کرماني

سودا زده‌ي زلف پريشان نگاريمما مست مي لعل روان پرور ياريم
تا سر بود از دامن او دست نداريمبرلعل لبش دست نداريم وليکن
ما فتنه‌ي نوک قلم نقش نگاريمگر بي بصران شيفته‌ي نقش و نگارند
با بوي تو مستغني از انفاس بهاريمبا روي تو فارغ ز گلستان بهشتيم
چون مردمک چشم تو در عين خماريمچون نرگس مخمور تو مستان خرابيم
وز چنگ سر زلف تو با ناله‌ي زاريماز آه دل سوخته با نغمه‌ي زيريم
کان لحظه که تشريف دهي جان بسپاريمجان عاريت از لعل تو داريم و بجانت
پيش لب لعل تو ازو مغز برآريمگر زانکه دهن باز کند پسته‌ي خندان
ليکن ز ميان تو باميد کناريمداريم کناري ز ميان تو چو خواجو