اي لب و گفتار تو کام دل و قوت جان

شاعر : خواجوي کرماني

لعل زمرد نقاب گوهر ياقوت کاناي لب و گفتار تو کام دل و قوت جان
هندوي آتش نشين کوثر آتش نشانزلف تو هندو نژاد لعل تو کوثر نهاد
و آه جگر تاب من صرصرآتش فشانچشم گهر پاش من قلزم سيماب ريز
سنبل پرچين تو سلسله بر ارغوانکاکل مشکين تو غاليه برنسترن
زنگي خال ترا بر طرف چين مکانهندوي زلف ترا بر شه خاور کمين
چشمه‌ي خورشيد را بسته ز شب سايبانشام سحر پوش را کرده ز مه تکيه جاي
لعل تو و خال لب طوطي و هندوستانروي تو و خط سبز آينه‌ي چين و زنگ
نيست تو گوئي از او يک سر مو در ميانموي ميانت که آن يک سر مو بيش نيست
زنده دل آمد چو شمع خواجوي آتش زبانگر چه ز سر تا قدم در شب حيرت بسوخت