اي مي لعل تو کام رندان

شاعر : خواجوي کرماني

جعد تو زنجير پاي بنداناي مي لعل تو کام رندان
درد تو درمان دردمندانکفر تو ايمان پاک دينان
چشم تو در چشم چشم بندانلعل تو در خون باده نوشان
نرگس مستت بلاي رندانپسته‌ي تنگ تو نقل مستان
کشته‌ي جور تو مستمندانتشنه‌ي لعل تو مي پرستان
لطف شنيدم ولي نه چندانجور کشيدم ولي نه چندين
اين همه بيداد ناپسندانبر دل خواجو چرا پسندي