زهي روي تو صبح شب نشينان

شاعر : خواجوي کرماني

خيالت مونس عزلت گزينانزهي روي تو صبح شب نشينان
ميانت نکته باريک بيناندهانت آرزوي تنگدستان
جمالت قبله‌ي خلوت نشينانعذارت آفتاب صبح خيزان
که اينست اعتقاد پاک دينانبزلف کافرت آوردم ايمان
نمي‌باشد نصيب خوشه چينانچرا از خرمن حسن تو يک جو
خنک آنان که نشکيبند از اينانچو اين شکر لبان جان مي‌فزايند
نشانهاي جبين مه جبينانبرو خواجو و بر خاک درش بين