هندوي آن کاکل ترکانه مي‌بايد شدن

شاعر : خواجوي کرماني

يا چو هندو بنده‌ي ترکان نمي‌بايد شدنهندوي آن کاکل ترکانه مي‌بايد شدن
پيش شمع عارضش پروانه مي‌بايد شدنماه بزم افروز و عالم سوز من چون حاضرست
معتکف در کنج هر ويرانه مي‌بايد شدنتا مگر گنجي بدست آيد ترا عمري دراز
وانگه از جان طالب جانانه مي‌بايد شدنملک جانرا منزل جانانه مي‌بايد شناخت
يا به عشقش در جهان افسانه مي‌بايد شدناز سر افسانه و افسون همي بايد گذشت
با هواي کعبه در بتخانه مي‌بايد شدنتا شود بتخانه از روي حقيقت کعبه‌ات
فارغ از دام و بري از دانه مي‌بايد شدنهر چه مي‌بيني برون از دانه و دام تو نيست
زانکه شادي خورده‌ي پيمانه مي‌بايد شدنبابت پيمان شکن پيمانه نوش و غم مخور
گفت خواجو از پي شکرانه مي‌بايد شدنگفتم ار شکرانه مي‌خواهي به جان استاده‌ام