زهي خطي به خطا برده سوي خطه‌ي چين

شاعر : خواجوي کرماني

گرفته چين بدو هندوي زلف چين بر چينزهي خطي به خطا برده سوي خطه‌ي چين
بنفشه‌ات خط ريحان نوشته بر نسريننموده لعل لبت ثلثي از خط ياقوت
که از قمر بدرخشيد رشته‌ي پروينچو صبحدم متبسم شدي فلک پنداشت
که کشف آن نکند محتسب براي رزينز لعل دختر رز چون مراد بستانم
نهاده است کمانش مدام بر بالينعجب ز جادوي مستت که ناتوان خفته
ز دره مهر نباشد بهيچ رو در کينچه شد که با من سرگشته کينه مي‌ورزي
نرفت از سر او شور شکر شيريناگر چه رفت بتلخي درين طلب فرهاد
گلي چو ويس نباشد بگلستان رامينگل ار چه هست عروس تتق نشين چمن
چگونه نسبت شعرت کنم بسحر مبينچو در سخن يد بيضا نموده‌ئي خواجو