اي چيده سنبل تر در باغ دسته بسته

شاعر : خواجوي کرماني

و افکنده شاخ ريحان بر لاله دسته دستهاي چيده سنبل تر در باغ دسته بسته
ياقوت قند ريزت نرخ شکر شکستهريحان مشک بيزت آب بنفشه برده
وانگه چنين پريشان ما زان شکسته بستهزلف شکسته بسته در حلق جان جمعي
چون سرو جويباري برطرف چشمه رستهدائم خيال قدت بر جويبار چشمم
بايد که گوشه گيري زان شست زه گسستهبا حاجبان ابرو ذکر کمان چه گوئي
چون شمع صبحگاهي پيش رخت نشستهبرخيز تا ببيني قنديل آسمان را
مشکل بدامت افتد صيدي ز قيد جستهاکنون که در کمندم فرصت شمر که ديگر
برخيز و مشت پر کن بشکن دهان پستهگر پسته با دهانت نسبت کند دهانرا
مطرب به تيز چنگي ناي رباب خستهخواجو بپرده سازي دست از رباب برده