خود پرستي مکن ار زانکه خدا مي‌طلبي

شاعر : خواجوي کرماني

در فنا محو شو ار ملک بقا مي‌طلبيخود پرستي مکن ار زانکه خدا مي‌طلبي
اثر از رنج نديدي و شفا مي‌طلبيخبر از درد نداري و دوا مي‌جوئي
در خرابات مغاني و خدا مي‌طلبيساکن ديري و از کعبه نشان مي‌پرسي
وين عجبتر که از آن مشک ختا مي‌طلبيکارت از چين سر زلف بتان در گرهست
از بن زهر گيا مهر گياه مي‌طلبياگر از سرو قدان مهر طمع مي‌داري
بوي پيراهن يوسف ز صبا مي‌طلبيخبر از انده يعقوب نداري و مقيم
نفس عيسوي از باد هوا مي‌طلبيکي دل مرده‌ات از باد صبا زنده شود
باده صاف خور ار زانکه صفا مي‌طلبيدردي درد کش ار زانکه دوا مي‌خواهي
بسپاهان رو اگر زانکه نوا مي‌طلبيخيز خواجو که در اين گوشه نوا نتوان يافت