آب رخ ما بري و باد شماري

شاعر : خواجوي کرماني

خون دل ما خوري و باک نداريآب رخ ما بري و باد شماري
ساعد سيمين بخون ما چه نگاريدست نگارين بروي ما چه فشاني
گر چه تو با هيچ خسته دل نسپاريدل بسر زلف دلکش تو سپرديم
خاطر دلداده‌ئي بدست نيارياينهمه دلها بري ز دست وليکن
شرط عزيزان نباشد اينهمه خواريچند کني خواريم چو جان عزيزي
هيچکسي را بهيچ کس نشماريگر چه اسير تو در شمار نيايد
بگذري و در ميان خون بگذاريبر سر ره کشتگان تيغ جفا را
وين نبود شرط دوستداي و يارياين نه طريق محبتست و مودت
سيل براند بسان ابر بهاريدمبدم از فرقت تو ديده‌ي خواجو