حريفان مست و مدهوشند و شادروان خراب از مي

شاعر : خواجوي کرماني

من از بادام ساقي مست و مستان مست خواب از ميحريفان مست و مدهوشند و شادروان خراب از مي
سمن عارض پديد آيد ز گلبرگش گلاب از ميچنان کز ابر نيساني نشيند ژاله بر لاله
رخش رخشنده در برقع چو آتش در نقاب از ميتنش تابنده در ديبا چو مي در ساغر از صفوت
که روشن باز مي‌داند فروغ آفتاب از ميشب تاري تو پنداري که خور سر برزد از مشرق
چه تلخم مي‌دهي ساقي بدين تيزي جواب از ميترا گفتم که چون مستم ز من تخفيف کن جامي
چنان مستست کز مستي نمي‌داند رباب از ميبساز اي بلبل خوشخوان نوائي کان مه مطرب
چو مي آئينه جانست خواجو رخ متاب از ميچو گل سلطان بستانست بلبل سر مپيچ از گل
حريفان مست و مدهوشند و شادروان خراب از ميببند اي خادم ايوان در خلوتسرا کامشب