چون نداري جان معني معني جانرا چه داني

شاعر : خواجوي کرماني

چون نديدي کان گوهر گوهر کانرا چه دانيچون نداري جان معني معني جانرا چه داني
گوهر کانرا نديده جوهر جانرا چه دانيهر که او گوهر شناسد قيمت جوهر شناسد
تا ترا دردي نباشد قدر درمانرا چه دانيتا ترا شوري نباشد لذت شيرين چه يابي
چون رخ مردان نديدي مرد ميدان را چه دانيچون سر ميدان نداري پاي دريکران چه آري
طاق ايوانرا نديده اوج کيوانرا چه دانيخدمت دربان نکرده رفعت سلطان چه جوئي
چون تو در ميدان نبودي حال چوگانرا چه دانيچون تو سرگردان نگشتي منکر گوي از چه گردي
ورنه زين پيمانه نوشي شرط و پيمانرا چه دانيگرنه چون پروانه سوزي شمع را روشن چه بيني
حزن يعقوبي نديده بيت احزانرا چه دانيصبر ايوبي نکرده درد را درمان چه خواهي
چون يد بيضا نديدي پور عمرانرا چه دانيچون دم عيسي نديدي گفته‌ي خواجو چه خواني