دلا بر عالم جان زن علم زين دير جسماني

شاعر : خواجوي کرماني

که جانرا انس ممکن نيست با اين جن انسانيدلا بر عالم جان زن علم زين دير جسماني
سبک رطل گران خواه از سبک روحان روحانيدر آن مجلس چو مستانرا ز ساغر سرگران بيني
که در پايت سرافشانند اگر دستي برفشانيسماع انس مي‌خواهي بيا در حلقه‌ي جمعي
اگر مرد رهي بگذر ز باراني و بورانيچرا بايد که واماني بملبوسي و ماکولي
بگو تا بشکند آصف صف ديوان ديوانيسليماني ولي ديوان بديوان تو بر کارند
ازين پس پيش گير آخر مسلماني سلمانيبرون از جهل بوجهلي نبينم هيچ در ذاتت
بدستانت بدست آرند اگر خود پور دستانيبملک جم مشو غره که اين پيران روئين تن
چو ديارت نمي‌ماند چه رهباني چه رهبانياگر رهبان اين راهي و گر رهبان اين ديري
اگر زين نگين داري همه ملک سليمانيرود هم عاقبت بر باد شادروان اقبالت
علم بر ملک باقي زن ازين منزلگه فانيچو مي‌بيني که اين منزل اقامت را نمي‌شايد
از آنروز در دلت جمعست مجموع پريشانيچو خواجو بسته‌ئي دل در کمند زلف مهرويان