ماه رويا روي خوب از من متاب

شاعر : سعدي

بي خطا کشتن چه مي‌بيني صوابماه رويا روي خوب از من متاب
وين نپندارم که بينم جز به خوابدوش در خوابم در آغوش آمدي
نيمه‌اي در آتشم نيمي در آباز درون سوزناک و چشم تر
تشنه مسکين آب پندارد سرابهر که بازآيد ز در پندارم اوست
ناخنش را خون مسکينان خضابناوکش را جان درويشان هدف
و او نمک مي‌ريزد و مردم کباباو سخن مي‌گويد و دل مي‌برد
ظلم باشد بر چنان صورت نقابحيف باشد بر چنان تن پيرهن
تا بگيرد جامه‌ات بوي گلابخوي به دامان از بناگوشش بگير
سرگران از خواب و سرمست از شرابفتنه باشد شاهدي شمعي به دست
تا بپوشاني جمال آفتاببامدادي تا به شب رويت مپوش
گوشمالت خورد بايد چون ربابسعديا گر در برش خواهي چو چنگ