خرم آن بقعه که آرامگه يار آن جاست

شاعر : سعدي

راحت جان و شفاي دل بيمار آن جاستخرم آن بقعه که آرامگه يار آن جاست
دلم آن جاست که آن دلبر عيار آن جاستمن در اين جاي همين صورت بي جانم و بس
فلک اين جاست ولي کوکب سيار آن جاستتنم اين جاست سقيم و دلم آن جاست مقيم
سوي شيراز گذر کن که مرا يار آن جاستآخر اي باد صبا بويي اگر مي‌آري
روم آن جا که مرا محرم اسرار آن جاستدرد دل پيش که گويم غم دل با که خورم
که تماشاي دل آن جاست که دلدار آن جاستنکند ميل دل من به تماشاي چمن
رخت بربند که منزلگه احرار آن جاستسعدي اين منزل ويران چه کني جاي تو نيست