چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست

شاعر : سعدي

طعم دهانت از شکر ناب خوشترستچشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست
کز خنده شکوفه سيراب خوشترستزنهار از آن تبسم شيرين که مي‌کني
حاجت به شمع نيست که مهتاب خوشترستشمعي به پيش روي تو گفتم که برکنم
امشب نظر به روي تو از خواب خوشترستدوش آرزوي خواب خوشم بود يک زمان
کيمخت خارپشت ز سنجاب خوشترستدر خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست
رفتن به روي آتشم از آب خوشترستزان سوي بحر آتش اگر خوانيم به لطف
با من مگو که چشم در احباب خوشترستز آب روان و سبزه و صحرا و لاله زار
از دست خود بده که ز جلاب خوشترستزهرم مده به دست رقيبان تندخوي
خلوت خوشست و صحبت اصحاب خوشترستسعدي دگر به گوشه وحدت نمي‌رود
همچون بهشت گويي از آن باب خوشترستهر باب از اين کتاب نگارين که برکني