با خردمندي و خوبي پارسا و نيک خوست

شاعر : سعدي

صورتي هرگز نديدم کاين همه معني در اوستبا خردمندي و خوبي پارسا و نيک خوست
يا هواي دوستي ورزند باري چون تو دوستگر خيال ياري انديشند باري چون تو يار
آبروي مهربانان پيش معشوق آب جوستخاک پايش بوسه خواهم داد آبم گو ببر
نادرش بالا و رفتن دلپذيرش طبع و خوستشاهدش ديدار و گفتن فتنه اش ابرو و چشم
از که مي‌پرسي در اين ميدان که سرگردان چو گوستتا به خود بازآيم آن گه وصف ديدارش کنم
بي‌وفا يارم که پيراهن همي‌درم نه پوستعيب پيراهن دريدن مي‌کنندم دوستان
ابر مرواريدباران و هواي مشک بوستخاک سبزآرنگ و باد گلفشان و آب خوش
مدعي در گفت و گوي و عاشق اندر جست و جوستتيرباران بر سر و صوفي گرفتار نظر
کان چنان شوريده سر پايش به گنجي در فروستهر که را کنج اختيار آمد تو دست از وي بدار
عاشقي و نيک نامي سعديا سنگ و سبوستچشم اگر با دوست داري گوش با دشمن مکن