اي پيک پي خجسته که داري نشان دوست

شاعر : سعدي

با ما مگو بجز سخن دل نشان دوستاي پيک پي خجسته که داري نشان دوست
يا از دهان آن که شنيد از دهان دوستحال از دهان دوست شنيدن چه خوش بود
تا سر نهيم بر قدم ساربان دوستاي يار آشنا علم کاروان کجاست
ما سر فداي پاي رسالت رسان دوستگر زر فداي دوست کنند اهل روزگار
دستم نمي‌رسد که بگيرم عنان دوستدردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
رحمت کند مگر دل نامهربان دوسترنجور عشق دوست چنانم که هر که ديد
تسليم از آن بنده و فرمان از آن دوستگر دوست بنده را بکشد يا بپرورد
چندان که زنده‌ام سر من و آستان دوستگر آستين دوست بيفتد به دست من
الا شهيد عشق به تير از کمان دوستبي حسرت از جهان نرود هيچ کس به در
وان کيست در جهان که بگيرد مکان دوستبعد از تو هيچ در دل سعدي گذر نکرد