مگر نسيم سحر بوي يار من دارد

شاعر : سعدي

که راحت دل اميدوار من داردمگر نسيم سحر بوي يار من دارد
مگر شمايل قد نگار من داردبه پاي سرو درافتاده‌اند لاله و گل
زمام خاطر بي‌اختيار من داردنشان راه سلامت ز من مپرس که عشق
طراوت گل و بوي بهار من داردگلا و تازه بهارا تويي که عارض تو
بدين هوس که سر خاکسار من دارددگر سر من و بالين عافيت هيهات
فراغت از من و از روزگار من داردبه هرزه در سر او روزگار کردم و او
کدام دامن همت غبار من داردمگر به درد دلي بازمانده‌ام يا رب
دلت نسوزد که بيچاره بار من داردبه زير بار تو سعدي چو خر به گل درماند