به حديث درنيايي که لبت شکر نريزد

شاعر : سعدي

نچمي که شاخ طوبي به ستيزه برنريزدبه حديث درنيايي که لبت شکر نريزد
ز پي تو هيچ مرغي نپرد که پر نريزدهوس تو هيچ طبعي نپزد که سر نبازد
مژه يک دم آب حسرت نشکيبد ار نريزددلم از غمت زماني نتواند ار ننالد
تو مرا بکش که خونم ز تو خوبتر نريزدکه نه من ز دست خوبان نبرم به عاقبت جان
چه کند به دامني در که به دوست برنريزددررست لفظ سعدي ز فراز بحر معني