تو را ناديدن ما غم نباشد
شاعر : سعدي
که در خيلت به از ما کم نباشد | | تو را ناديدن ما غم نباشد | وليکن چون تو در عالم نباشد | | من از دست تو در عالم نهم روي | که سرو راست پيشت خم نباشد | | عجب گر در چمن برپاي خيزي | که رويت بيند و خرم نباشد | | مبادا در جهان دلتنگ رويي | که با من ميکني محکم نباشد | | من اول روز دانستم که اين عهد | پري را با بني آدم نباشد | | که دانستم که هرگز سازگاري | که هيچم در جهان مرهم نباشد | | مکن يارا دلم مجروح مگذار | که بخل و دوستي با هم نباشد | | بيا تا جان شيرين در تو ريزم | که طيب عيش بي همدم نباشد | | نخواهم بي تو يک دم زندگاني | که غم با يار گفتن غم نباشد | | نظر گويند سعدي با که داري | که هرگز مدعي محرم نباشد | | حديث دوست با دشمن نگويم | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}