درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند

شاعر : سعدي

جهان جوان شد و ياران به عيش بنشستنددرخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
علي الخصوص که پيرايه‌اي بر او بستندحريف مجلس ما خود هميشه دل مي‌برد
نسيم گل بشنيدند و توبه بشکستندکسان که در رمضان چنگ مي‌شکستندي
ز بس که عارف و عامي به رقص برجستندبساط سبزه لگدکوب شد به پاي نشاط
که مدتي ببريدند و بازپيوستنددو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
که پيش شحنه بگويد که صوفيان مستندبه در نمي‌رود از خانگه يکي هشيار
که سروهاي چمن پيش قامتش پستنديکي درخت گل اندر فضاي خلوت ماست
خبر ندارم از ايشان که در جهان هستنداگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست
به ترک بار بگفتند و خويشتن رستندمثال راکب درياست حال کشته عشق
جواب داد که آزادگان تهي دستندبه سرو گفت کسي ميوه‌اي نمي‌آري
که ره به عالم ديوانگان ندانستندبه راه عقل برفتند سعديا بسيار