به بوي آن که شبي در حرم بياسايند

شاعر : سعدي

هزار باديه سهلست اگر بپيمايندبه بوي آن که شبي در حرم بياسايند
دگر چه چاره که با زورمند برنايندطريق عشق جفا بردنست و جانبازي
چو ماه عيد به انگشت‌هاش بنماينداگر به بام برآيد ستاره پيشاني
کجا روند اسيران که بند بر پاينددر گريز نبستست ليکن از نظرش
فداي دست عزيزان اگر بيالايندز خون عزيزترم نيست مايه‌اي در تن
مگر به شهر تو بر عاشقان نبخشايندمگر به خيل تو با دوستان نپيوندند
غلام حلقه به گوش آن کند که فرمايندفداي جان تو گر جان من طمع داري
به قامت تو و گر سر بر آسمان سايندهزار سرو خرامان به راستي نرسد
هزار ليلي و مجنون بر آن نيفزايندحديث حسن تو و داستان عشق مرا
جماعت از نفسش دم به دم نياسايندمثال سعدي عودست تا نسوزاني