به کوي لاله رخان هر که عشقباز آيد

شاعر : سعدي

اميد نيست که ديگر به عقل بازآيدبه کوي لاله رخان هر که عشقباز آيد
قضا همي‌بردش تا به چنگ باز آيدکبوتري که دگر آشيان نخواهد ديد
که گر ببيند زنديق در نماز آيدندانم ابروي شوخت چگونه محرابيست
که هر دم از در او چون تويي فراز آيدبزرگوار مقامي و نيکبخت کسي
که از دهان تو شيرين و دلنواز آيدترش نباشم اگر صد جواب تلخ دهي
که گر حديث کنم قصه‌اي دراز آيدبيا و گونه زردم ببين و نقش بخوان
نه چون دگر سخنان کز سر مجاز آيدخروشم از تف سينست و ناله از سر درد
که هر که چون تو گرامي بود به ناز آيدبه جاي خاک قدم بر دو چشم سعدي نه