شيرين دهان آن بت عيار بنگريد

شاعر : سعدي

در در ميان لعل شکربار بنگريدشيرين دهان آن بت عيار بنگريد
پرنرگس و بنفشه و گلنار بنگريدبستان عارضش که تماشاگه دلست
اين آبروي و رونق بازار بنگريداز ما به يک نظر بستاند هزار دل
عنبرفشانده گرد سمن زار بنگريدسنبل نشانده بر گل سوري نگه کنيد
امسال کار من بتر از پار بنگريدامروز روي يار بسي خوبتر از ديست
اين چشم مست و فتنه خون خوار بنگريددر عهد شاه عادل اگر فتنه نادرست
با کس سخن نگويد رفتار بنگريدگفتار بشنويدش و دانم که خود ز کبر
صد دل به زير طره طرار بنگريدآن دم که جعد زلف پريشان برافکند
بالاي گنج حلقه زده مار بنگريدگنجيست درج در عقيقين آن پسر
شهري گرفت قوت بيمار بنگريدچشمش به تيغ غمزه خون خوار خيره کش
سوزي که در دلست در اشعار بنگريدآتشکدست باطن سعدي ز سوز عشق
اين عشوه دروغ دگربار بنگريددي گفت سعديا من از آن توام به طنز