آمد گه آن که بوي گلزار
شاعر : سعدي
| منسوخ کند گلاب عطار | | آمد گه آن که بوي گلزار | | بيداري بلبلان اسحار | | خواب از سر خفتگان به دربرد | | سجاده که ميبرد به خمار | | ما کلبه زهد برگرفتيم | | اين خرقه سترپوش زنار | | يک رنگ شويم تا نباشد | | خفتست و هزار فتنه بيدار | | برخيز که چشمهاي مستت | | تو خلق ربودهاي به يک بار | | وقتي صنمي دلي ربودي | | يا خاطر ما ز دست بگذار | | يا خاطر خويشتن به ما ده | | معشوقه ملول و ما گرفتار | | نه راه شدن نه روي بودن | | هم بار تو به چو ميکشم بار | | هم زخم تو به چو ميخورم زخم | | برگردم و برنگردم از يار | | من پيش نهادهام که در خون | | کاين هر دو بگير و دوست بگذار | | گر دنيي و آخرت بياري | | تو سيم سياه خود نگه دار | | ما يوسف خود نميفروشيم | |
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}