اي پسر دلربا وي قمر دلپذير

شاعر : سعدي

از همه باشد گريز وز تو نباشد گزيراي پسر دلربا وي قمر دلپذير
جاي تصور نماند ديگرم اندر ضميرتا تو مصور شدي در دل يکتاي من
چون نرود بنده وار هر که برندش اسيرعيب کنندم که چند در پي خوبان روي
دير برآيد به جهد هر که فروشد به قيربسته زنجير زلف زود نيابد خلاص
هر که در او ننگرد مرده بود يا ضريرچون تو بتي بگذرد سروقد سيم ساق
کبر کند بي خلاف هر که بود بي‌نظيرگر نبرم ناز دوست کيست که مانند اوست
هست به صورت بلند ليک به معني قصيرقامت زيباي سرو کاين همه وصفش کنند
وان که هوادار توست بازنگردد به تيرهر که طلبکار توست روي نتابد ز تيغ
در سر اين مي‌رود بي سر و پايي مگيربوسه دهم بنده وار بر قدمت ور سرم
آنت مقامي بزرگ اينت بهايي حقيرسعدي اگر خون و مال صرف شود در وصال
ما به تو مستظهريم وز همه عالم فقيرگر تو ز ما فارغي زو همه کس بي نياز